من که خواستم بیایم، درها همه بسته بود و پنجره ها بی محلی می کردند.
من که خواستم بیایم، درها همه بسته بود و پنجره ها بی محلی می کردند. دیوار های آهنی خواب بودند و هوای خانه بوی زنگ زدگی می داد. تابلو های بی عکس، روی طاقچه ای که هیچوقت نبود ردیف شده بودند. ماهی های خسته در تنگ بی آبِ کنارِ سفره ی خالی هفت سین، شنا …
من که خواستم بیایم، درها همه بسته بود و پنجره ها بی محلی می کردند. ادامه مطلب »